Get Mystery Box with random crypto!

داستانڪده📝

Logo saluran telegram dastankade_2021 — داستانڪده📝 د
Alamat saluran: @dastankade_2021
Kategori: Konten dewasa (18+)
Bahasa: Bahasa Indonesia
Pelanggan: 10.43K
Deskripsi dari saluran

"ʜɪ ᴀss-ᴋɪssᴇʀ @durov'ɪ sᴡᴇᴀʀ ᴛʜᴀᴛ ᴛʜɪs ᴄʜᴀɴɴᴇʟɪs ɴᴏᴛ ᴘᴏʀɴᴏɢʀᴀᴘʜɪᴄ!
ارتباط با ادمین :
.
.
.
محافظ و زاپاس کانال
@DasttanKade

Ratings & Reviews

3.00

3 reviews

Reviews can be left only by registered users. All reviews are moderated by admins.

5 stars

0

4 stars

1

3 stars

1

2 stars

1

1 stars

0


Pesan-pesan terbaru

2023-05-28 19:45:57 گروه فیلمامون

https://telegram.me/+082X_CNNWmZkYjc0
https://telegram.me/+082X_CNNWmZkYjc0
https://telegram.me/+082X_CNNWmZkYjc0
4.7K views16:45
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:45:35 کانال فیلترشکن و پروکسی های قوی رایگان

همگی عضو شید تا تلگرام و اینستاتون قطع نشه پرسرعت و ضد فیلتر


https://t.me/+3zX86RGjw5Y2MTZk
https://t.me/+3zX86RGjw5Y2MTZk
https://t.me/+3zX86RGjw5Y2MTZk

#فیلترشکن // #پروکسی // #رایگان
4.6K views16:45
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:45:25 زاپاس داستانکده

کانال پشتیبان داستانکده حتماجوین بشید درصورت فیلترشدن کانال اصلی لینک جدید اینجا میزاریم
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD98E9aPuFbJnCeF6g
https://telegram.me/joinchat/AAAAAD98E9aPuFbJnCeF6g
2.5K views16:45
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:45:10 باهم سکس میکردیم و تا موقعی که من ازدواج کردم و برای همیشه قید ثریا رو زدم چون دوست ندارم به زنم خیانت کنم
این خاطره کاملا واقعی بودش ولی تمامی اسامی ای که استفاده کردم اسم های خودمون بودش اگر خوش تون اومدش برام نظرهای مثبت بزارید تا بازم از اون هشت سال رویایی خودم وثریا براتون بنویسم
دفعه بعدی سکس مون تو مسافرت هامون رو براتون مینویسم..
ببخشید که طولانی شد..
نوشته: م.ق








فـیـلـمـڪده @Donyaye_Kliip

حقایق ترسناک @Haghayegh_tarsnaak

فیلترشکن و پروکسی قوی @Proxy_iMT

داســتــانـڪده @DastanKade_2021
4.3K views16:45
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:44:50 و من بخت برگشته رو دوباره حامله کردش وسط حرفاش اشکش جاری شده بودش و گفت از وقتی که از من جداشده دیگه ارگاسم نشده و اصلا از سکسش هم لذتی نبرده ازش پرسیدم تو که رابطه مون رو تموم کرده بودی چی شد که دوباره شروعش کردی بهم گفت تو راهه برگشت از شهرشون با خودش عهد بسته بوده که اگه حرفای من راست بوده دوباره رابطه مون رو شروع کنه و به اون مرتیکه هرزه (منظورش بابامه) بازم خیانت کنه اونم با پسرش تا ازش انتقام بگیره من از حرفاش خیلی ناراحت شدم ولی ب روی خودم نیاوردم و ته دلم خوشحال بودم از سکسم باهاش پاشدم رفتم چسبیدم بهش و یکم سینه هاش رو خوردم که صدای محمد از اتاق اومدش و از هم جدا شدیم
تا شب چندبار به گوشیه بابام زنگ زدم ولی خاموش بود به اون شماره ای هم که باهاش بهم زنگ زده بود زنگ زدم ولی جواب ندادش ب سرم زد شماره دختر رو سیو کنم بعدش رفتم تو وایبر ببینم عکس داره که دیدم عجب لوبتیه جنده خانوم از ثریا در موردش پرسیدم رفت کوی صیغه نامشون رو آورد که دیدم دختره همسن منه که تودلم کلی فحش به بابام دادم که من جوون نمیتونم با یکی دوست بشم ولی این آقا دو تا سه تا داره برا خودش شب که شد محمد که خوابید دوباره من و‌ثریا شروع کردیم به ور رفتن باهم دیگه ثریا خیلی حشری شده بودش و با حرفاش من رو هم تحریک میکرد تو خونه داد میزد عرشیا پسر شوهرم بیا زن بابات رو جر بده پارش کن بیا زن بابای حاملت رو از کوس و کون پاره کنتش انگار دیگه واقعا زده بود به سیم آخر من باشنیدن این حرفاش خیلی حشری میشدم و انگار ن انگار که صبحش دوبار ارضا شده بودم (ای جوونی کجایی که یادش بخیر) خلاص لخت شدم و ثریا شروع کرد به خوردن خایه هام و کیرم خیلی ترسناک شده بودش بع من رو هل داد رو زمین و نشست رو کیرم اینقدر بالا پایین کرد تا هردومون باهم ارضا شدیم موقع بالا پایین شدنش سینه هاش خیلی قشنگ بودن و من واقعا لذت میبردم ارضا که شد اصلا بی حال نشد و هار هار بودش دوباره شروع کرد کیرم رو خوردن من اصلا دیگه حال نداشتم وا واقعا داشتم بیهوش میشدم شروع کرد ب ساک زدن اینقدر زد که دوباره کیرم شق شد ولی کامل سفت نشده بودش برا همین رفت سراغ سوراخ کونم اینقدر از سوراخ کونم تا بیضه هام و تخمام رو لیس زد که کیرم دوباره سفت سفت شدش دستم رو گرفت بلندم کرد و خودش خوابید و پاهش رو‌گذاش رو شونه هام اومدم انگشت کنم تو کسش که نذاشت و ب کیرم اشاره کرد گفت پارم کن کیر کلفت من (من کیرم زیاد دراز و بلند نیستش ولی خیلی کلفته یعنی هرچی کوتاه ولی بجاش کلفته) بعد ها فهمیدم که زنها عاشق کیر کلفت هستن تا کیر دراز نازک
بهش گفتم که این استایل برای بچه تو شکمت خطرناک نیست که گفت نه توروخدا فقط بکنم اصلا حرف نزن فقط بکن منو شروع کردم به کردنش بعد از چند تا تلمبه زدن اون دوباره به ارگاسم رسید و محکم بغلم کردش ازم میخواست که تندتر بکنمش ولی واقعا دیگه توان نداشتم اینقدر کردمش که انرژیم تموم شدش و بدون اینکه آبم بیادش کیرم تو کس گشاد زن بابام خوابیدش ولی بیضه هام خیلی درد گرفته بودش که وقتی به ثریا گفتم گفت بخواب درستت میکنم خودم اینقدر ساک زد و باکیرم ور رفت تا آبم اومدش این بود اولین روزی که کس زن بابام رو فتح کردم از اون روز تا آخر حاملگی زن بابام دیگه فرصت نشد باهم سکس کنیم
بابام بعد از سه روز برگشت خونه و وقتی ثریا رو دید ترسید و آماده دعوا بودش ولی بخاطر اتفاقایی که بین من و ثریا تو شب های قبلش افتاده بود و به نوعی ثریا از بابام انتقام گرفته بودش برا همین خیلی راحت و خوشحال با بابام رفتار کرد
حدود هشت سال از اون ماجرا به بعد من و ثریا
4.1K views16:44
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:44:40 ن بخوابه دوست نداشت که رابطمون دوباره شروع بشه ولی وقتی ماجرا رو براش گفتم و فهمید زن صیغه ای بابام میومده تو همین اتاق و هرشب پیش بابام بوده خودش اومد تو بغلم و شروع کرد ب نوازش کردنم چون محمد تو همون اتاق بودش نمیخواستم باهاش کاری کنم ولی مثل اینکه ثریا دیگه هیچی براش مهم نبود البته محمد هم بیهوش بود از خستگی ثریا بغلم کرد و لباش رو گذاشت رو لبام و همینجوری میخوردتشون و التماسم میکردش که پارش کنم و جرش بدم من واقعا تابحال اینجوری ندیده بودمش خیلی وحشی شده بودش لبام رو حسابی خوردش و رفتش سراغ کیرم و درش آورد و حسابی برام ساک زد و ی ده دقیقه ای که ساک زدش برام دیگه آبم داشت میومد و بهش گفتم آبم داره میاد ولی توجهی به من نکردش و تموم آبم رو تو دهنش خالی کرد و همش رو خورد اصلا تا بحال اینجوری ندیده بودمش بعد دوباره اومد و خواست لبام رو بخوره که خودم کشیدم عقب گفتم نه بدم میادش آب خودم رو مزه کنم دوباره رفت سراغ کیرم و شروع کرد به خوردن تخمام و کیرم و بعد از چند دقیقه دوباره کیرم رو بلند کردش چون حامله بود و سه ماهش هم بود من یذره میترسیدم که بخوام بیوفتم روش و اصلا من تا اونروز با ثریا رابطه مون در حد لاپایی زدن و جق زدن بودش و اصلا تا بحال نکرده بودم تو کسش تو همین فکرا بودم که ثریا یدونه زد بهم گفت زودباش بیا منو جر بده من هنوز هم تو شک بودم ی نگاه به محمد کردم دیدم بیهوش خوابیده ثریا خوابید و پاهاش رو گرفت بالا گفت یالا منو بکن یذره با انگشتم شروع کردم کسش رو مالیدن یکمی کسش مو داشت و تمیزش نکرده بودش کم کم انگشتم رو کردم تو کسش اول فقط یدونه و بعدش دوتاش کردم انگشتم رو تند تند تو کسش عقب و جلو میکردم و همزمان هم سینه هاش که خیلی سفت شده بودن رو میمالیدم اینقدر به اینکار ادامه دادم تا آبش اومد و به ارگاسم رسید ما همیشه تا این مرحله باهم حال میکردیم اومدم و پیشش دراز کشیدم که گفت کجا گفتم تموم شد دیگه گفت نخیر پاشو باید جرم بدی میخوام کیر کلفتت رو بکنی تو کسم و پارم کنی بدو بیا زن بابات رو بگا بیا عرشیا جونم بیا من رو پارم کن منم از خدا خواسته اومدم جلوش ولی چون حامله بودش میترسیدم به همین خاطر گفتم به حالت داگی خم شه خم که شد از پشت چسبیدم بهش کیرم داشت منفجر میشد و خیلی هیجان داشتم هرچی تلاش کردم نتونستم کیرم رو بکنم تو سوراخش ک خودش دستش رو آورد‌ وکیرم رو کردش تو کسش آخ که چه حس قشنگی بودش این اولین بارم بودش و‌ همین الانم که ازدواج کردم و دوتاهم بچه دارم ولی بازهم مزه اون سکس با زن بابای حامله ام هنوزم زیر دندونام هستش خیلی کسش گشاد بودش چون حامله بودش ولی من اون لحظه این چیزا رو اصلا نمیفهمیدم و فقط دوست داشتم که تلمبه بزنم یادم نیست که چقدر تلمبه زدم ولی کلا رو ابرا بودم بعد از حدود سه سال تونسته بودم که بالاخره کس زن بابام رو فتح کنم بعد از کلی تلمبه زدن دیگه پاهام نا نداشت که تلمبه بزنم که احساس کردم آبم داره میاد ازش پرسیدم چیکارش کنم که گفت حاملست و اتفاقی نمیوفته همش رو بریز توم منم چنتا تلمبه زدم و باشدت آبم خالی شد توش دیگه نایی برام نمونده بودش اومدم بغلش و دراز کشیدم و توهمون حالت خوابم بردش
احساس کردم یکی داره تکونم میده دیدم ثریاست گفت که پاشو لباسات رو بپوش الان محمد بیدار میشه منم پاشدم دیدم ثریا رفته لوازم صبحونه رو خریده رفتیم و نشستیم باهم صبحونه خوردیم بهش گفتم که یهویی چرا اینجوری شدی شروع کرد به توضیح دادن گفت تو شش ماهه گذشته فقط ی بار با بابات سکس کردیم که حاصلش الان تو شکممه اونم کلا دو سه بار بابات تلمبه زد و آبش اومد
3.8K views16:44
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:44:39 من و ثریا زن بابام (۲)


زن_بابا_تابو

قسمت قبل ... (کلیک کنید)
سال ۹۱ بود که ثریا حامله شدش و کاری کرد که من و بابام باهم بحث کنیم و دعوامون بشه تا بقول خودش رابطه عاشقانه من و ثریا تموم بشه و اون بچسبه به زندگیش تا حدودی هم موفق شدش ولی من که تازه مزه جنس مخالف رفته بود زیر زبونم دوست نداشتم ازش جدا بشم ولی خب نمیدونستم باید چیکار کنم گذشت تا حدود ماه سوم حاملگیه ثریا دل رو زدم به دریا و رفتم دم خونه بابام اینا زنگ که زدم دیدم ی غریبه جواب داد در رو که باز کرد رفتم تو خونه دیدم چند تا کارگر تو خونه ان و دارن کار میکنن بابام تصمیم گرفته بودش که خونش رو بازسازی کنه بابام اومد سمتم و باهام حال و احوال کرد گفت از اینورا بهش گفتم دلم برای محمد (داداشم تو قسمت قبلی در موردش توضیح داده بودم) تنگ شده اومدم ببینمش که بابام‌گفت رفتن شهرستان تا توی بازسازی ثریا که حامله هستش اذیت نشه بعد من رو ب سمت اتاق خواب راهنمایی کردش که ی فرش انداخته بود توش و تا اتمام کار بازسازی اونجا تنها جای خونه بود که میشد نشستش تا شب پیش بابام موندم شب که میخواستم برم خونه بابام گفت شب بمون پیشم منم قبول کردم حدود ساعت ۱۱ شب بود که بابام به ثریا زنگ زد و بهش گفت که من پیشش هستم و میخوایم بخوابیم تلفن رو که قطع کرد به من گفت که ی کاری براش پیش اومده و باید بره بیرون و ار من خواست که فردا در رو برای کارگرها باز کنم و بالاسرشون بمونم و بعدش حاضر شدش رفت بیرون منم شصتم خبر دارشد که بابام بازم فیلش یاد هندستون کرده و داره میره پیش زن صیغه ایش وقتی داشت حاضر میشد گوشیش رو چک کردم و دیدم که حدسم درسته و این ماجرای بازسازی هم برای خلاص شدن از دست زن بابام بوده که ی چند وقتی بدو سر خر من باشه مثل اینکه تو این چندوقته هم صیغه ایش شبا میومده خونش پیشش ولی حالا که من اومدم میخواد بره خونه زن صیغه ایش صبح که شد کارگرا اومدن و کارشون رو شروع کردن تا شب خبری از بابام نشد من مجبوری اونجا مونده بودم و تو دلم به خودم فحش میدادم که چرا اومدم تو دام بابام افتادم تو همین فکرا بودم که گوشیم زنگ خورد شماره ناآشنا بودش جواب دادم دیدم بابام پشت خطه گفت که مشکلی براش پیش اومده مجبور شده بره شهرستان زن بابام اینا تا چند روز هم نمیاد و ازم خواست که بالاسر کارگرا بمونم گوشیه خودش هم خاموشه اینم از ی غریبه گرفته و داره صحبت میکنه تلفن که قطع شد چند دقیقه بعد دیدم ثریا داره بهم زنگ میزنه جواب دادم گفت از بابات خبر نداری گفتم که بهم گفته داره میاد شهر شما و الانم تو راه که ثریا اظهار بی اطلاعی کردش ی لحظه ی فکری ب سرم زدش و به ثریا ماجرای زن صیغه ای بابام رو گفتم اولش گفت که دروغ میگی ولی بعدش که شماره تلفنی که بابام باهاش به من زنگ زده بود رو براش خوندم گفتش این شماره همون جنده خانومه ثریا با گریه تلفن رو قطع کردش و منم خوابیدن ساعت حدود شش صبح بود که با صدای در بیدار شدم در رو که باز کردم محمد پرید بغلم و سلام دادمن هاج و واج مونده بودم که اینا اینجا چیکار میکنن و از طرفی هم خوشحال بودم که معشوقه ام برگشته پیشم اومدن تو به ثریا گفتم که چجوری اومدین گفت دیشب که قطع کردی به داداشم گفتم همین الان باید من رو ببری خونم اون بدیخت هم شب تا صبح رانندگی کرده اومده بوده بعدش هم برگشته رفته خود ثریا گفت که اومده بوده که بهش ثابت بشه بابام خونه هست یا نه؟
محمد که خوابش برد من به کارگرا زنگ زدم که امروز نیان سرکار وکار تعطیله بعد رفتم پیش ثریا و یکم باهاش حرف زدم و آرومش کردم و بهش گفتم بیا یذره بخواب و چون تو خونه فقط ی اتاق خواب بود که میشدش توش خوابید ناچار شد بغل م
3.8K viewsedited  16:44
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:44:19 کمی لاله گوشش رو بین لبام گرفتم وبازی کردم ودر گوشش گفتم :حلما جون ،عزیزم خیالت راحت باشه امشب اتفاقی برات نمی افته و فقط میخوام بهت حال بدم!اگر بهم اعتماد میکنی بریم رو تخت!!
بیشتر از اون تحریک شده بود که بخواد مقاومت کنه !گفتم اجازه هست .سرم رو کشید جلو و لبم رو کشید توی لباش !غیر از جواب بله دیگه چه معنیی داره؟ دست انداختم زیر زانوها و پشت کمرش و گرفتم توی بغلم و بردمش رو تخت. تیشرتم رو درآوردم و با بالا تنه لخت و یک شلوارک دراز کشیدم روش ودوباره لبامون قفل شد به هم .کیرم حسابی سفت شده بود از توی همون شلوارک واز روی شورت حلما انداختمش لای پاش وسعی میکردم با فشار روی شیارش بالا و پایین کنم .یک خورده سخت بود ودوتا تیکه پارچه فاصله بینشون بود ولی برای اینکه دچار استرس نشه مجبور بودم .سینه ام رو روی پستوناش حرکت میدادم ولباش رو میخوردم .دیگه کاملا همراه شده بود و هر کاری میگفتم انجام میداد .ازش خواستم روی دو زانو بشینه ورفتم پشت سرش و با مالیدن آروم پستونا و نوازش شکم وپهلوهاش ، پشت گردن وکمرش رو میبوسیدم . ناله هاش بیشتر و بلند تر شده بود و ودستش دستای منو نوازش میکرد .یک دستم رو گذاشتم زیر شکمش و با دست دیگه سرش رو هل دادم تا چسبید به تخت وبه حالت داگی در اومد. بوسه هام رو به روی باسنش کشیدم وهمزمان با بوسیدن،باسن و روناش رو می مالیدم . گاهی انگشتم رو از روی شورت روی کوسش میکشیدمتا بالای سوراخ کونش .با جوون گفتن اشتیاقم رو نشون میدادم وازاندامش تعریف میکردم . دستم رو بردم دوطرف شورتش رو گرفتم وکشیدم رو به پایین . هرچند بعید میدونستم دیگه مقاومتی کنه ، ولی جهت جلوگیری سریع خم شدم وبا بوسیدن ولیسیدن کوس کلوچه ای که از بین پاهاش بیرون افتاده بود ادامه دادم .بدنش مثل ژله رو تخت حرکت می کرد و بالا و پایین میشد .حسابی میخوردم و چوچولش رو میمالیدم . با صدای بلند ناله ها و رقص بدنش بعید میدونستم خیلی دیگه دوام بیاره .برش گردوندم به پشت و با بوسیدن کف ونوک انگشتان پاش، شورتش رو کامل درآوردم . چمباته زدم بین پاش وازش خواستم پاهاش رو بذاره روی کمرم وشروع کردم خوردن کوسش . دستام روی رونا وشکمش حرکت میکرد وپستوناش رو میمالیدم .ارگاسمش نزدیک بود .همزمان با میک زدن ولیسیدن چوچولش ،پستوناش رو با فشار بیشتری میمالیدم .با صدای جیغ ممتدی که سعی میکرد با گاز گرفت دستش صداش رو خفه کنه به ارگاسم رسید!!! دراز کشیدم روش وبا بوسیدن لباش کارم روکامل کردم .یکی دو دقیقه روش خوابیدم ودراز کشیدم به پهلو کنارش وازش خواستم پشتش رو بچسبونه به من .مشغول نوازش سینه اش وبوسیدن گردن وگوشه صورتش شدم .چند دقیقه ای که گذشت ،صورتش رو برگردوند وآروم گفت :سعید پس خودت چی ؟بوسیدمش : عزیزم امشب شب توست !! وقت واسه من زیاده ! برگشت سمت من، لبم رو بوسید و محکم بغلم کرد.تا ساعت دو توی بغلم خوابید . با عذر خواهی بلند شد لباساش رو پوشید و رفت .خوابیدم تا ساعت ده .نگاه گوشیم کردم یک پیام از حلما داشتم :سعید صبحانه آش گرفتم .هرموقع بیدار شدی پیام بده برات بیارم ! یک ربع بعد با یک ظرف آش آبادان جلوی در بود .در رو که باز کردم سریع لبم رو بوسید و بدون هیچ حرفی رفت!

نوشته: سعید










فـیـلـمـڪده @Donyaye_Kliip

حقایق ترسناک @Haghayegh_tarsnaak

فیلترشکن و پروکسی قوی @Proxy_iMT

داســتــانـڪده @DastanKade_2021
3.7K views16:44
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:44:06 چ اشکالی نداره، هر جور که تو راحتی!من تابع هستم .
هرچی زمان میگذشت ارتباطمون بیشتر میشد وحرفامون عاشقانه تر .یکه شب شیفت شب بودم و باید تا ساعت دوازده می موندم .ساعت نه با هم صحبت کردیم .گفت شام خوردی گفتم نه شام امشب قلیه است ،دوست ندارم ! با تعجب گفت :وااااا پس چرا دو سه بار برات آوردم نگفتی که دیگه نیارم ؟گفتم نه اتفاقا عاشق قلیه هستم ولی اینا خوب درست نمیکنند بخاطر همین نمیخورم . گفت میخوای فردا شب درست کنم بیارم برات ؟گفتم نه عزیزم تنهایی مزه نمیده !اگر خودت هم میایی باهم بخوریم درست کن !گفت آخه مامان تا ساعت ده بیداره نمیتونم بیام. گفتم خوب اشکال نداره ، پس بذار پنجشنبه شب منم دیر میام ! قبول کرد .ظاهراً مامانش قرص که میخورد تا نزدیک صبح که باید میرفت دستشویی دیگه بیدار نمیشد!
روز قبلش خونه رو مرتب کردم و وسایل پذیرایی گرفتم.روز پنجشنبه ساعت ده رسیدم خونه ودوشی گرفتم تا زنگ زد .رفتم روی پله کمکش غذار رو آوردیم. یک پیرا هن مشکی با گلهای سفید ،بلند وگشاد که تا روی مچ پاها ش پوشیده بود . (لباس خونگی اکثر زنان اون منطقه)
با پر رویی صورتش رو بوسیدم وگفتم خوش اومدی ! مشغول خوردن شام شدیم .نیم ساعتی بعد از شام که صحبت کردیم .پیشنهاد کردم فیلمی با هم ببینیم .گفت پس بذار برم سری به مامان بزنم وبیام!.رفت.من تا اومدنش میوه پوست کندم وآماده کردم تا بیست دقیقه بعد که اومد.
یک فیلم گذاشتم و رفتم وبدون مقدمه چینی نشستم کنارش،روسریش رو برداشتم ودست انداختم گردنش . یکم نا محسوس فاصله گرفت .اهمیتی ندادم وسرگرم فیلم شدیم .بیست دقیقه ای که از فیلم گذشته بود ،دوباره چسبوندمش به خودم .وبا بوسه ای از صورتش ، دستش رو گرفتم توی دستم .سعی میکردم با نوازش وآرامش ، استرس رو ازش دور کنم . هر چند ثانیه دستم رو از روی شونه تا آرنجش میکشیدم و کم کم دستم رو منحرف کردم تا روی سینه اش . وگاهی نوک انگشتام رو روی سینه اش میکشیدم .وقتی دیدم دیگه مقاومتی نداره جرائتم رو بیشتر کردم وپستونش رو گرفتم توی دستم !برگشت که نگام کنه، پیشدستی کردم و لبم رو چسبوندم به لبش ویک بوس محکم از لباش گرفتم وسریع با هر دو دست شروع کردم مالیدن پستوناش . بیخیال فیلم شدیم وشروع کردم لباش رو خوردن ومیک زدن .یکی دو دقیقه ای همکاری نکرد ولی بعدش به راه اومد وشروع کرد خوردن لبام .گفتم بلند شو سرپا ، تا پیرهنت رو دربیارم !یکم مردد بود ولی خودم دست انداختم زیر بغلش و بلنش کردم و پیرهنش رو کشیدم رو به بالا چشماش رو بسته بود .خوبی این پیرهنا اینه که معمولا بغیر از شورت وسوتین چیزی زیرش نمیپوشند،که خوشبختانه حلما سوتین هم نپوشیده بود .بدنش کمی گوشت آلودبود ولی چون قدش هم بلند بود، خوش فرم بود وبهش میومد.
توی همون حالت سر پا خم شدم ونوک پستونش رو بوسیدم میخواستم قبل از نشستن شورتش رو هم در بیارم ولی مقاومت کرد و مظلومانه گفت :سعید من هنوز باکره ام !راستش قبلا که گفته بود دوست پسر داشته وبعد از عشق وحال فلنگش رو بسته، فکر میکردم پرده اش رو زده ! ولی نگاه ملتمسانه اش نشون میداد اشتباه کرده ام . گفتم اشکال نداره عزیزم نگران نباش! ولی باز خواهش کرد شورتش رو در نیارم .نمیخواستم بی اعتمادی بوجود بیارم .پس نشوندمش روی مبل و سرگرم خوردن وبازی با پستوناش شدم .بعد از چند دقیقه تغییر صدا ورنگ صورتش خبر از تحریک شدنش میداد. لبام رو از پستوناش جدا کردم و حین بازی کرد باهشون رفتم بالا و چندلحظه ای سرگرم خوردن لباش شدم .دیگه دستاش رو دور سرم حلقه کرده بود وبا ولع بیشتری همراهی میکردم .با بوسیدن صورتش لبام رو رسوندم به گوشش .
3.6K views16:44
Buka / Bagaimana
2023-05-28 19:43:56 خانمه پشت در بود با یک سینی غذا(یک بشقاب برنج ودوتا تکه ماهی صبور ) سلام وعلیکی کردیم و سینی رو گرفت سمتم: سلام آقا سعید، شب تون بخیر، بفرمایید! .
_ گفتم خیلی ممنون چرا زحمت افتادید؟شرمنده ام کردید!

نه خواهش میکنم،نوش جونتون .شرمنده من دیروز اینقدر خوشحال بودم که اصلا یادم رفت باهاتون حساب وکتاب کنم ! لطفا بفرمایید چقدر شدن؟
_ای بابا،فکر نمیکنم مبلغ قابل داری باشه!با همین غذای خوشمزه ، من بدهکار هم میشم!
لبخندی زد .خواهش میکنم لطفا بفرمایید ؟
_باور بفرمایید خودم هم نمیدونم ،چون هنوز رقمی اعلام نکرده !
+پس لطفا یک زنگ بزنید وبپرسید که شرمنده تون نشم !
_ فکر میکنم مادر خودمه نیازی نیست نگران باشید!
دو باره اصرار کرد گفتم: حالا عجله نکنید شنبه دارم میرم تهران میپرسم! همینجوری که جلوی در بود رفتم سینی رو گذاشتم روی میز و یک کارت ویزیتم رو آوردم، دادم بهش گفتم: این شماره منه ! هفته بعد تهران هستم اگر احیانا چیزی دیگه نیاز بود زنگ بزنید براتون تهیه کنم . تشکر کرد و رفت.
دوشنبه شب هفته بعد که تهران بودم یکه پیام با پیش شماره جنوب اومد :
+سلام آقا سعید، شبتون بخیر .حالتون خوبه ؟
_ سلام .خیلی ممنون، شما؟
شرمنده معرفی نکردم! حِلما هستم !
_ حلما دیگه کیه ؟همرا با استیکر تعجب نوشتم:
حلما؟
بله همسایه تون ، اهواز!
_ به به سلام ! شرمنده .من اسمتون رو نمیدونستم ! چه اسم قشنگی دارید؟
+شما لطف دارید !آقا سعید پرسیدید هزینه قرص ها چقدر شد؟
_ ای بابا چقدر عجله دارید حلما خانم .اینجوری من احساس غریبی میکنم ! شما چیز دیگه ای احتیاج ندارید تهیه کنم ؟
خیلی ممنون فعلا نه
_ بهر حال من تا جمعه شب تهران هستم و در خدمتتون، اگر بازم کاری داشتید بفرمایید
شب بخیر گفتیم وخداحافظی کردیم وشماره اش رو سیو کردم
دو هفته بعد شب که از سر کار برگشتم دوباره اومد جلوی در و یک سینی غذا آورد .سلام و علیک کردم و تشکر مجدد وگفتم باز هم که زحمت افتادید حلما خانم ؟اینجوری من بد عادت میشم دیگه نمیتونم غذای دیگه ای بخورم ؟با لبخندگفت: نوش جونتون شما خسته از سر کار برمیگردید ! میدونم سخته غذا درست کردن !
بعد از شام یک بسته باسلق گذاشتم توی ظرفاش وبردم در خونشون .آخر شب پیام داد وتشکر کردو پرسید:ببخشید آقا سعید، اسمش چیه؟ چقدر خوشمزه است!گفتم: خوب خدا روشکر ترسیدم خوشتون نیاد وشرمنده بشم اسمش باسلق است و سوغات یکی از شهرهای همدان است
کم کم پیامهامون بیشتر شد . منم بدم نمیومد توی شهر غریب وتنهایی با یکی هم سخن بشم تقریبا هفته ای یکبار برام غذا میاورد مخصوصا غذاهای ویژه منطقه .
پدر و مادرش بازنشسته شرکت نفت بودند .پدرش فوت کرده بود و مادرش هم چندسالی افتاده بود توی جاش وبدون کمک نمی تونست حرکت کنه .یک برادر داشت که توی کویت بود ویک خواهر که ازدواج کرده ویک شهر دیگه زندگی میکرد .انگار قبلا میرفته سر کار ولی داداشش گفته حقوقش رو میده ، بمونه از مادرش نگهداری کنه واینجوری پاسوز شده بود و.بعد ها هم فهمیدم یک دوست پسر داشته که اونم بخاطر اینکه قرار بوده با مادر حلما زندگی کنند. بهونه آورده وبعد از عشق و حال، فلنگ رو بسته .
چند ماه بعد از پیام ،رسیدیم به روزی یکی دوبار تماس و بالاخره بعد ازحدود شش ماه اولین قرار بیرون روگذاشتیم . روز جمعه ناهار دعوتش کردم .زمان انتظار تا آماده شدن سفارشمون .حین صحبت دستاش رو گرفتم و نوازش میکردم. مقاومتی نکرد .
بابت دعوتم تشکر کرد وبا عذرخواهی گفت اگر اشکال نداره دیگه رستوران نیاییم چون زمان غذا باید به مادرش دارو بده ! خوب شرایطش این بود جای گله ای نبود!گفتم نه عزیزم هی
3.5K views16:43
Buka / Bagaimana