2024-06-27 10:29:45
#طغیــانگــــر⚘
#پ117
بی تاب و خ.مار به چشمای سرخ شده از حال خرابش خیره شدم .
خودشو اروم و با احتیاط واردم کرد که از درد و حج.م بز.رگیش صدام آ.خم در اومد.
_جان ... جوجه ی من ... توله ی خوشگلم ..
چشم هام اشکی شده بود و صدای نفس های تندمون اتاق رو پر کرده بود !
من از درد و استرس و اون از سرخوشی و ل.ذت .جس.مشو محکم و یه جا فرو کرد داخ.لم و ل.بهاشو گذاشت روی لبهام .
صدای ن.اله و ج.یغ از دردم توی دهنش خفه شد .
گوله گوله اشک از چشمام میریخت .
موهای جلوش از جنب و جوش و حرکتش به پیشونیش چسب.یده بودن و بدنش خ.یس از عرق شده بود .
_آییی ... هیع... درد دارممم...هیع ارسلان ...هیع...توروخدااا..هیع بیارش بیرون ...هیع.. درد میکنه...
صورتم رو با گریه بالا آوردم که پر از خواستن نگاهم کرد و با زب.ونش اشکامو لیس زد .
_قربونت برم من .. جونم عزیز دلم ... دردت به جون ارسلان نف.سم داره میگیره از حجم خواستنت ... کم میشه عشق دلم .. شیشش گریه نکن قربون چشمات برم من ...
حرفاش و زمزمه های عاشقاته اش حس فوق العاده ای داشتن ...کم کم درد کمرنگ شد و ادرنالین خونم بالا رفت .
لب هامو جوری توی دهن.ش گرفته بود و می.خورد که انگار سالها تشنه آب بوده و الان بهش رسیده .
لب هامو ول کرد و نفسهای تند شده و دا.غش به گردن و گوشم میخورد:
_حاضرم .. نصف.. عمرمو بدم .. اما تو اینطوری ... ز.یرم باشی ، از وجودم نفس نفس بزنی و به خودت بپیچی ...!
اول اینجا جوین شین بعدا بریناااا گفته باشم
#ادامه_دارد...
┌┈┈⋆⋅⋅┈┈┈✰┈┈┈⋅⋅⋆┈┈┐
└┈┈⋆⋅⋅┈┈┈✰┈┈┈⋅⋅⋆┈┈┘
4.6K views07:29